بسیاری از ما قبول داریم که علم راهنمای قابل اعتمادی است و باید به آن اعتماد کنیم، اما همه ما این کار را نمیکنیم. بیاعتمادی به علم منجر به شک و تردید درباره برخی موضوعات مهم شده است، از انکار تغییرات آبوهوایی گرفته تا تردید در اثربخشی واکسن در طول همهگیری کووید-۱۹ (کرونا ویروس). و در عین حال که بیشتر ما ممکن است چنین شک و تردیدی را بیجا بدانیم، این سوال مطرح میشود که: چرا باید به علم اعتماد کنیم؟
این سوال برای فیلسوفان علم جالب است. همانطور که معلوم است، عمیق شدن در آثار متفکران بزرگ میتواند ما را به ارائه پاسخ نزدیک کند.

استدلالهای رایج
فکری که ممکن است در ابتدا به ذهن خطور کند این است که باید به دانشمندان اعتماد کنیم زیرا آنچه آنها میگویند درست است. اما در این مورد مشکلاتی وجود دارد. یک سؤال این است که آیا آنچه یک دانشمند میگوید، در واقع، خود حقیقت است؟ شکاکان خواهند گفت که دانشمندان صرفا انسان هستند و ممکن است اشتباه کنند.
همچنین، اگر به تاریخ علم نگاه کنیم، در مییابیم که آنچه دانشمندان در گذشته به آن اعتقاد داشتند، اغلب بعداً نادرست از آب درآمده است. و این نشان میدهد که آنچه اکنون دانشمندان به آن معتقدند ممکن است روزی نادرستی آن ثابت شود. گذشته از اینها، مقاطعی در تاریخ وجود داشته است که مردم تصور میکردند جیوه میتواند سیفلیس را درمان کند و یا برجستگیهای روی جمجمه افراد میتواند ویژگیهای شخصیتی آنها را آشکار کند.
پیشنهاد وسوسهانگیز دیگر برای اینکه چرا باید به علم اعتماد کنیم این است که علم مبتنی بر «واقعیتها و منطق» است. این حرف ممکن است درست باشد، اما متأسفانه برای متقاعد کردن کسی که تمایل به نپذیرفتن آنچه دانشمندان میگویند دارد، کمک چندانی نمیکند. هر دو طرف، ادعا خواهند کرد که حقایق نزد آنهاست. برای منکران تغییرات اقلیمی این حرف غریب نیست که بگویند گرمایش جهانی فقط یک “نظریه” است.
پوپر و روش علمی
یکی از پاسخهای تاثیرگذار به این سوال که چرا باید به دانشمندان اعتماد کنیم این است که آنها از روش علمی استفاده میکنند. البته این سوال مطرح میشود که منظور از روش علمی چیست؟
احتمالاً شناختهشدهترین توضیح روش علمی توسط فیلسوف علم کارل پوپر (Karl Popper) ارائه شده است که بر یک ریاضی- فیزیکدان برنده مدال اینشتین و برندگان جایزه نوبل در زیستشناسی و پزشکی و داروسازی نیز تأثیر گذاشته است.

از نظر پوپر، علم از طریق آنچه که او «حدس و ابطال» مینامد پیش میرود. دانشمندان با سؤالی مواجه میشوند و پاسخ احتمالی را ارائه میدهند. این پاسخ یک حدس است به این معنا که حداقل در ابتدا درست یا نادرست بودن آن معلوم نیست.
پوپر میگوید دانشمندان تمام تلاش خود را میکنند تا این حدس اولیه را رد کنند، یا اشتباه بودن آن را ثابت کنند. معمولا این حدس رد میشود، پذیرفته نمیشود و با یک حدس بهتر جایگزین میشود. این حدس نیز مورد آزمایش واقع خواهد شد، و در نهایت با یک حدس بهتر جایگزین میشود. به این ترتیب علم پیشرفت میکند.
گاهی اوقات این روند میتواند فوق العاده کند باشد. آلبرت اینشتین بیش از ۱۰۰ سال پیش وجود امواج گرانشی را به عنوان بخشی از نظریهی نسبیت عام خود پیشبینی کرد. اما پس از بیش از یک قرن در سال ۲۰۱۵ بود که دانشمندان موفق به مشاهده امواج گرانشی شدند.
از نظر پوپر، هسته اصلی روش علمی تلاش برای رد نظریه یا رد اثبات نظریههاست که به آن «اصل ابطالپذیری» میگویند. اگر دانشمندان علیرغم تمام تلاشهای خود در مدت طولانی نتوانند نظریهای را ابطال کنند، در اصطلاح پوپر این نظریه موقتا «تبرئه» شده است. در نگاه پوپری چیزی به نام اثبات یا تأیید قطعی یک نظریه نداریم و اگر نظریهای از آزمونهای آزمایشگاهی متعدد و حتی در مدت طولانی سربلند بیرون آمد، باز هم دلیلی بر تأیید قطعی نیست و صرفا بطور موقت از ابطال شدن تبرئه شده است.
این پاسخ احتمالی به این سوال را نشان میدهد که چرا باید به آنچه دانشمندان به ما میگویند اعتماد کنیم. به این دلیل است که علیرغم تلاشهای بسیار دانشمندان، هنوز نتوانستهاند این را رد کنند که آنچه به ما میگویند درست است. یعنی هنوز نتوانستهاند درست بودن ادعایشان را رد کنند.
قواعد اکثریت
اخیراً پاسخی به این سؤال در کتابی که توسط مورخ علم نیومی اورسکیز (Naomi Oreskes) نوشته شده بیان شده است. اورسکیز اهمیتی را که پوپر برای نقش تلاش برای رد یک نظریه قائل است تصدیق میکند، اما بر عنصر مقبولیت اجتماعی و توافق بر روی یک عمل علمی نیز تأکید میکند. کتاب «چرا به علم اعتماد میکنیم؟» اثر نوامی اورسکیز با ترجمه دکتر میثم محمدامینی به فارسی نیز منتشر شده است.
از نظر اورسکیز، ما به این دلیل میتوانیم به علم اعتماد کنیم، زیرا، در بین یک جامعه علمی (مرتبط) اتفاق نظر وجود دارد که ادعای خاصی درست است – و همان جامعه علمی تمام تلاش خود را برای رد آن نظریه انجام داده است، و شکست خورده است.
در اینجا یک طرح کلی از آنچه که یک ایده علمی معمولاً پیش از آنکه اجماعی مبنی بر درست بودن آن شکل بگیرد، را طی میکند بیان میکنیم.
یک دانشمند ممکن است مقالهای درباره یک ایده به همکارانش ارائه دهد، سپس آنها آن را مورد بحث قرار میدهند. یکی از اهداف این بحث، یافتن مشکل یا ایراد احتمالی در آن ایده است. اگر مقاله مورد بحث، آزمون را با موفقیت پشت سر بگذارد، دانشمند مذکور ممکن است مقالهای داوری شده مشابهی درباره همان ایده بنویسد. اگر داوران فکر کنند که شایستگی کافی دارد، منتشر خواهد شد. سپس دیگر دانشمندان ممکن است این ایده را تحت آزمایشهای تجربی قرار دهند. اگر از تعداد کافی از این آزمونها و داوریها به سلامت عبور کند، ممکن است اجماع بر سر درست بودن ایده شکل بگیرد.
یک مثال خوب از نظریهای که تحت این گذار قرار میگیرد، نظریهی گرمایش جهانی و نقش انسان در گرمایش جهانی است. در اوایل سال ۱۸۹۶ مطرح شده بود که افزایش سطح دی اکسید کربن در جو زمین ممکن است منجر به گرم شدن سرتاسری کره زمین شود.
در اوایل قرن بیستم، نظریه دیگری مطرح شد مبنی بر اینکه نه تنها این اتفاق میافتد، بلکه دی اکسید کربن آزاد شده از فعالیتهای انسانی (یعنی سوزاندن سوختهای فسیلی) میتواند گرمایش جهانی را تسریع کند. این در آن زمان کمی مورد حمایت قرار گرفت، اما بیشتر دانشمندان متقاعد نشدند.
با اینحال، در طول نیمه دوم قرن بیستم و آنچه تاکنون از قرن بیست و یکم گذشته است، تئوری تغییرات آب و هوایی ناشی از فعالیتهای انسان چنان با موفقیت آزمایشهای مداوم را پشت سر گذاشته است که یک مطالعه فراگیر، اخیرا نشان داده است که بیش از ۹۹ درصد از جامعه علمی مرتبط واقعیت گرمایش جهانی به علت فعالیتهای انسانی را پذیرفتهاند. گرمایش جهانی شاید در ابتدا به عنوان صرفا یک فرضیه شروع شد، اما بیش از صد سال آزمایش را با موفقیت پشت سر گذاشت و اکنون تقریباً بطور جهانی مورد قبول واقع شده است.
نتیجه نهایی
این لزوماً به این معنا نیست که ما باید هر آنچه که دانشمندان میگویند را بپذیریم و هیچ انتقادی نکنیم. البته بین دانشمند منزوی و جدا افتاده یا گروه کوچکی از دانشمندان که چیزی میگویند و اجماع عمومی در جامعه علمی مبنی بر اینکه چیزی درست است، تفاوت وجود دارد.
و البته، به دلایل مختلف – برخی به لحاظ عملی، برخی مالی، و برخی چیزهای دیگر- دانشمندان ممکن است تمام تلاش خود را برای رد کردن برخی ایدهها انجام نداده باشند. و حتی اگر دانشمندان برای ابطال نظریهای، بارها و بارها تلاش کردهاند، اما شکست خوردهاند، تاریخ علم نشان میدهد که ممکن است زمانی در آینده شواهد جدیدی به دست آید، که نادرست بودن آن ایده یا نظریه را نشان دهد.
پس چه زمانی باید به علم اعتماد کنیم؟ دیدگاههایی که از پوپر، اورسکس و سایر نویسندگان در این زمینه مطرح شده این است که ما دلایل خوب، اما خطاپذیری برای اعتماد به آنچه دانشمندان میگویند داریم، وقتیکه، با وجود تلاشهای بسیار خود برای رد یک ایده، اتفاق نظر وجود دارد که آن ایده درست است.