آیا همهچیز از پیش تعیین شده است؟
شاید برای ساخت گرانش کوانتومی باید بیشتر به اصلاح مکانیک کوانتومی توجه کنیم.
این ایده که دنیای کوانتومی آنچنان هم تصادفی نیست، برای بسیاری از فیزیکدانان یک تابوی ذهنی است. مایکل بروکس این سوال را مطرح میکند: با این وجود آیا میتوان درکی از نظریه مکانیک کوانتومی داشت؟

در میان تمام موضوعاتی که تابحال مطالعه کردهام، هیچکدام تا این اندازه مورد شک و ظن عموم نبوده است. این جملات بخشی از صحبتهای دکتر سابین هسنفلدر (Sabine Hossenfelder)، فیزیکدان نظری در موسسه مطالعات پیشرفته در فرانکفورت آلمان است. او در حالیکه لبخند بر لب دارد، این جملات را بیان میکند، اما به وضوح میتوان ناامیدی را در چهره او دید.
ایدهای که او در حال بررسی آن است، با بزرگترین رمز و راز نظریه کوانتوم سروکار دارد. چه اتفاقی میافتد زمانی که یک محدوده کوانتومی با مرزهای مبهم و نامعین، تبدیل به چیزی مشخص و واضح میگردد بهطوری که میتوان آن را در دنیای واقعی تجربه کرد؟ آیا همانطور که نظریه نشان میدهد، نتایج این پیدایش کاملا تصادفی است؟
آلبرت اینشتین بدون هیچ شک و شبههایی به این سوال پاسخ داده است: خدا با عالم تاسبازی نمیکند. هسنفلدر نیز تاحدودی با این جمله موافق است. اکنون، او و گروهی دیگر از فیزیکدانان، در تلاش برای احیای یک ایده غیرتصادفی و معین هستند که اثرات آن همیشه با یک علت همراه است. آنها عقیده دارند که عجیب بودن مکانیک کوانتوم، فقط به این دلیل است که ما دید گستردهای از جهان کوانتومی نداریم.
با اینحال، ریسک اینگونه مطالعات بالاست. با وجود گذشت یک قرن از ظهور این نظریه و تمام دانشی که در این مدت کسب کردهایم، ایده ابَر تعینگرایی (superdeterminism)، هنوز نمیتواند درک عمیقی از نظریه کوانتومی را ارائه بدهد. این ایده میتواند کلیدی برای اتحاد نسبیت عام و نظریه کوانتومی باشد تا نظریه نهایی توصیف کننده عالم، یعنی همان نظریهی همهچیز شکل گیرد. با اینحال، مطالعات هسنفلدر و همکارانش چندان مورد تشویق قرار نمیگیرد. زیرا بسیاری از فیزیکدانان عقیده دارند ایده ابَرتعینگرایی خطرناکترین ایده در علم فیزیک است و هنگامی که مورد بحث قرار میگیرد، پیامدهای آن میتواند بنیان علم را متزلزل کند.
پس چاره چیست؟ آیا باید با همین دید منفی نسبت به ایده ابر تعینگرایی پیش برویم و یا در غیاب یک راه حل بهتر، در حالیکه گزینههای دیگری نیز وجود دارند، این ایده را هم تا حدودی محتمل بدانیم؟
نظریه کوانتومی، ماده را در بنیادیترین سطوح بررسی میکند. به عبارت دیگر در این نظریه اتمها، ذرات سازنده و رفتارشان مورد مطالعه قرار میگیرد. در نتیجه این مطالعات، فیزیکدانان ادعا کردهاند که ذرات رفتار موجمانند دارند و میتوانند همزمان در چندین حالت مختلف قرار بگیرند. این حالت را اصل برهمنهی مینامند. طبق این اصل، ذره تنها زمانی دارای ویژگیهای مشخصی است که توسط یک ناظر مشاهده میشود.
اروین شرودینگر با ارائه معادلهای تلاش کرد تا این مسئله را به کمک ریاضیات بررسی کند. او نشان داد که به کمک معادلهای با نام معادله موج، میتوان مسئله مذکور را به زبان ریاضی بر روی کاغذ آورد. معادله موج نشان میدهد که یک جسم کوانتومی در زمان اندازهگیری میتواند در حالت یا موقعیت خاصی ظاهر شود. با اینحال نمیتوان از این حالت نیز با قطعیت صحبت کرد.
در حقیقت، تنها میتوان پس از انجام اندازهگیریهای متعدد بر روی یک جسم کوانتومی مشخص و میانگینگیری از نتایج آزمایشگاهی بدست آمده و مطالعات نظری، به یک توافق نسبی در مورد حالت و موقعیت جسم رسید. همین امر سبب میشود که گمان کنیم پاسخ بدست آمده، نتیجه رخدادهای تصادفی است. پس میتوان اینطور برداشت کرد که در سطوح پایهای، رخدادهای عالم نیز غیرقطعی هستند و پارامتر شانس نقش حیاتی در پیشامد آنها دارد.
باور این موضوع برای بسیاری از افراد دشوار است زیرا برحسب تجربه دریافتهاند که هر معلولی در دنیای ما، دارای یک علت است. برخی عقیده دارند که برهمنهی اتمها در حالتهای مختلف به صورت همزمان، نمودی از رخدادهای واقعی متفاوتی است که در عوالم جداگانه پیش میآیند. برخی دیگر عقیده دارند که آنچه ما به عنوان اتم تعریف میکنیم و برای اندازهگیری ویژگیهایش تلاش میکنیم، تنها ناشی از مشاهدات ماست.
اما هیچیک از این تفاسیر، هسنفلدر را متقاعد نمیکنند. او گمان میکند تمام این عقاید، دارای تضاد هستند و باید برای فهم ایده ابرتعینگرایی، مطالعات بیشتری صورت گیرد.
در مکانیک کوانتومی، نتیجه بدست آمده از هر اندازهگیری را وابسته به عوامل موجود مرتبط با اندازهگیری میدانند. به عنوان مثال، دستگاهی که اندازهگیری با کمک آن انجام میشود و همچنین ویژگیهای آن، یکی از این دسته عوامل است. آنچه ما در نهایت مشاهده میکنیم، توسط همین عوامل تعیین میشود. در این صورت، میتوان فرض کرد که شاید عواملی وجود دارند که از نظر ما پنهان هستند اما، بر نتیجه نهایی اثر میگذارند.
برای فهم بهتر این مسئله، ابتدا لازم است نگاهی به گذشته بیندازیم. آلبرت اینشتین در یکی دیگر از پیشبینیهای خود از نظریه کوانتوم، موضوع “کنش شبحگون از فاصله دور” را مطرح کرد. همانطور که حدس زده میشود، او پیشبینی کرد اندازهگیری یک ذره بر نتیجه اندازهگیری ذره دیگر اثر میگذارد، حتی اگر این دو ذره در فواصل مکانی دور از یکدیگر باشند. سپس در سال 1980، جان بل برای بررسی صحت این ادعا، یک طرحواره آزمایشی ارائه داد. طرح جان بل مرتبط با نتایج آماری مجموعهای از اندازهگیریهای انجام شده بر روی دو ذره با ویژگیهای کوانتومی است. این ویژگیها به علت اندرکنشهای پیشین میان دو ذره، با یکدیگر درهمتنیده هستند. بل نشان داد که اگر این همبستگیهای غیرموضعی حقیقی نباشند، آنگاه یک حداقل احتمالی وجود دارد که مطابق با آن، نتیجهای خاص همانند نتیجه بدست آمده برای از هردو اندازهگیری، بدست آید. این حداقل احتمال، برابر یا بزرگتر از مقدار احتمال نتایج دیگر است. به زبان ریاضیاتی، این مسئله را میتوان با یک نابرابری توصیف کرد. اگر پس از اندازهگیری نتایجی بدست آید که کمتر از مقدار انتظار هستند، آنگاه نابرابری بِل نقض میشود و بدین ترتیب میتوان تحلیل کرد تایج به علت یک همبستگی غیرموضعی میان ذرات، دچار انحراف شده است.
انتخابهای ممنوعه
آزمایشات نشان میدهد که میتوان نابرابری بل را نقض کرد. اینطور به نظر میرسد که میتوان کنش شبحگون از فاصله دور را، علیرغم انتقادات اینشتین، اثبات کرد. اما این اثبات، نیاز به یک فرض در زمینه اندازهگیری دارد.
هسنفلدر، این فرض را که آزمایشگر میتواند انتخاب مبنای هر اندازهگیری را آزادانه انجام دهد، زیر سوال میبرد. هنگامی که یک مجموعه از چند دستکش در اختیار باشد، شما میتواند آنها را بر اساس اندازه، رنگ و یا ترکیبی از ویژگیهایشان، با یکدیگر مقایسه کنید. اما اگر، چنین انتخابهایی توسط یک قانون ناشناخته در فیزیک محدود بشود چطور؟ اگر به عنوان مثال، شما مجاز نباشید که رنگ یک دستکش دست راست را، فارغ از اندازه آن بررسی کنید چه اتفاقی میافتد؟ احتمالا در چنین شرایطی با نتایج عجیبی روبرو خواهید شد. از سویی دیگر اگر شما از این قانون محدود کننده در انتخابها، آگاهی نداشته باشید احتمالا نتیجه میگیرید که یک مسئله خاص و عجیب در دنیای دستکشها وجود دارد.
این ایده که طبیعت برخی انتخابها را ممنوع میکند، احتمالا اندکی دور از ذهن به نظر میرسد. اما نظریه مکانیک کوانتومی بر پایه همین محدودیتهای عجیب ساخته شده است. مکس پلانک چنین ممنوعیتهایی را عملی از سر ناچاری خواند و کشف کرد که ذرات تنها میتوانند در مقادیر خاصی از انرژی حضور داشته باشند.

از آن زمان تاکنون کشف کردهایم که ساختارهای اتمی مانند دو الکترون نمیتوانند یک حالت کوانتومی یکسان را درون اتم اشغال کنند. این اصل به عنوان اصل طرد پائولی شناخته میشود. در این صورت کسی نمیپرسد که چرا نمیتوان هر دو الکترون را در یک حالت قرار داد. هسنفلدر بیان میکند که همه افراد این اصل را به عنوان یک قانون طبیعی پذیرفتهاند.
اکنون هسنفلدر با هدف پیشبرد این مسئله، در تلاش برای ساخت مدلی برپایه حقیقت است که وجود ترکیبات مشخصی از حالتهای کوانتومی را ممنوع میداند. او امیدوار است که در نتیجه این مطالعات بتوان اطلاعات کوانتومی مورد نظر را بدست آورد و همچنین رفتارهای عجیب سیستمها را نیز حل و فصل کرد.
هسنفلدر اولین نفری نیست که چنین ایدهای را در ذهن میپروراند. پیش از آن، خرارد تهوفت Gerard’t Hooft برنده جایزه نوبل از دانشگاه Utrecht هلند نیز در این زمینه مطالعاتی داشته است. همچنین Tim Palmer، فیزیکدانی از دانشگاه آکسفورد نیز به جمع محققان این حوزه پیوسته است. پالمر پیش از این در مرکز اروپایی پیشبینی آبوهوا کار میکرد و تجربه او در زمینه فیزیک سیستمهای آشوبناک همانند آبوهوا کمک کرد تا بتواند ایده ابرتعینگرایی مبتنی بر آشوب را پایهگذاری کند. او گمان میکرد که چنین ایدهای میتواند جهان کوانتومی را توصیف کند.
در نظریه آشوب، تحول الگوی سیستمهایی همانند آبوهوا به شدت وابسته به شرایط اولیه مسئله است. تغییرات جزئی در شرایط اولیه، منجر به انحرافات عظیم در مشخصههای سیستم در مراحل بعد میشود. از سویی دیگر، برخی سیستمهای آشوبناک وجود دارند که همیشه به یک مجموعه از حالتهای خاص همگرا میشوند. این رفتار را میتوان با یک مفهوم ریاضیاتی با نام جاذب آشوب تشریح کرد. جاذب آشوب نشان دهنده رفتار تمام حالتهای ممکن سیستم است که همگی به سمت نتیجهای غیرقابل اجتناب همگرا میشوند. در این میان در هر سیستم آشوبناک، حالتها و شرایطی وجود دارند که ممنوعه هستند. فضای خالی جاذب مشخص میکند که دسترسی به کدام یک از حالتها غیرممکن است. این ویژگی جاذبها، ویژگی خاص و جالبی است که نباید نادیده گرفته شود.

پالمر در مطالعات خود بررسی میکند که اگر عالم ما نیز دارای چنین قیدی باشد، اوضاع چطور خواهد بود. او میگوید: “فرض ما این است که عالم ما یک سیستم آشوبناک است که جاذب خود را دارد”. سپس او تصویری از آزمایش بِل را در چنین عالمی ترسیم میکند. در این حالت همچنان میتوان انتخابهایی از مبنای اندازهگیری داشت، اما پالمر گمان میکند که ترکیبات خاصی از حالات کوانتومی میتوانند غیرقابل دستیابی باشند و این بدان معناست که برخی از انتخابها که به صورت تجربی انجام میشوند، ممکن است قوانین فیزیک را نقض کنند. به عقیده او، حالتهایی که سیستم مجاز به قرار گرفتن در آنها نیست، فضایی را برای ما فراهم میآورند تا بدین طریق بتوانیم نابرابری بِل را بدون نیاز به عدم قطعیت و عدم موضعیت نقض کنیم. پالمر همچنین با بررسی تعداد اجسام کوانتومی که میتوانند با هم درهمتنیدگی داشته باشند، تلاش کرد تا این ایده را به کمک یک آزمایش نیز بررسی کند. در نظریه استاندارد کوانتومی، هیچ محدودیتی در درهمتنیدگیها وجود ندارد، اما طبق عقیده پالمر این تعداد محدود است. او میگوید: پس از تعداد مشخصی درهمتنیدگی، مجددا به همبستگیهای کلاسیک میرسیم. نتایج مطالعات این فیزیکدان به هماره دو تن دیگر با نامهای Jonte Hance و John Rarity از دانشگاه Bristol در انگلستان، در ماه فوریه چاپ شد. در این مقاله تعدادی آزمایش طراحی شدهاند که تلاش دارند تا در صورت وجود، محدودیتهای تعداد درهمتنیدگیها را مشخص کنند.
از سویی دیگر، هسنفلدر نیز در همین راستا تلاش میکند. طراحی او شامل مجموعهای از اندازهگیریهای تکراری بر روی یک سیستم کوانتومی است. به گفته وی، پیشبینی عمومی از ابرتعینگرایی بدین صورت است که نتایج اندازهگیریها حقیقتا معین هستند و خبری از نتایج تصادفی نیست. بدین ترتیب میتوان غیرتصادفی بودن اندازهگیریها را نیز بررسی کرد.
در طرح ارائه شده توسط هسنفلدر، هر وضعیت باید تا حد ممکن، مشابه به وضعیت قبلی خود باشد. اگر عالم درنهایت معین و قطعی باشد، نتایج باید کم و بیش یکسان باشند. اما اگر مکانیک کوانتومی احتمالی، صحت داشته باشد، باید تغییرات در نتایج واضح باشد.
شاید در کلام ساده به نظر برسد، اما در عمل کار بسیار دشواری است: در حین انجام آزمایشات باید اطمینان حاصل کرد که پدیدههای تصادفی بر روی اندازهگیری اثر نمیگذارد، پس هرچه دستگاه کوچکتر و دمای آن نیز کمتر باشد، بهتر است. همچنین بهتر است که فرآیند اندازهگیری را با حداکثر سرعت ممکن انجام داد. زیرا در صورت کند بودن، اثرات محیطی افزایش مییابند.
یک توطئه گسترده؟
خبر خوب اینجاست که فیزیکدانی از دانشگاه کمبریج با نام Siddharth Ghosh پایه و اساس برخی قسمتهای آزمایش طراحی شده توسط هسنفلدر را دارد. گوش پیش از این، نانو سنسورهایی را با هدف تشخیص حضور ذرات باردار الکتریکی به کار گرفته بود. هدف او از این کار، بررسی میزان شباهت این ذرات با یکدیگر بود. او همچنین در تلاش بود تا بداند ویژگیهای این ذرات به صورت تصادفی تغییر میکند و یا خیر. او قصد دارد تا در چند ماه آینده آزمایشاتی با این اهداف را انجام دهد.
هیجانانگیز به نظر میآید. با اینحال هنوز تعداد بسیار زیادی از فلاسفه و فیزیکدانان صرف وقت برای مطالعه این موضوع را جالب نمیدانند و عقیده دارند که نیازی برای انجام آزمایشات مختلف با هدف درک بیشتر ابرتعینگرایی نیست.
فیزیکدان دیگری با نام Howard Wiseman در دانشگاه Griffith از Queensland استرالیا، اظهار میکند که مسئلهای با نام “تنظیم ظریف” در پشت تمام قوانین فیزیک وجود دارد. بدین معنا که باید شرایط اولیه مسائل مختلف را به صورت دستی وارد کرد و این شرایط باید به صورتی دقیق انتخاب شوند تا با مشاهدات همخوانی داشته باشند. البته این تازه شروع ماجراست. او افزود: ابرتعینگرایی مسئله آزادی و اختیار بشریت را زیر سوال میبرد و متعاقب آن، میتوان تمام فعالیتهای علمی را بیارزش دانست. او اعلام داشت که به شخصه طرفدار این نظریه نیست.
نکته نهایی مرتبط با نقضی است که ابرتعینگرایی مسبب آن است. ابرتعینگرایی با تعریف خود میتواند یکی از مفاهیم شناخته شده توسط فلاسفه با نام استقلال آماری را زیر سوال ببرد. در این نظریه، افراد باور دارند که تنظیم ورودیهای هر مسئله، و یا به عبارت دیگر همان شرایط اولیه، نباید تغییراتی در وضعیت مسئله و در نهایت خروجیها ایجاد کند. زیرا درجات آزادی اضافه شده میتوانند مسئله را به نحو دلخواه افراد تغییر دهد. این درحالی است که ابرتعین میگوید به علت وجود قیود پنهانی، چنین چیزی امکانپذیر نیست.
با این وجود، وایزمن گمان میکند که مسئله تنظیم ظریف تاحدودی متقاعد کننده است. او اشاره میکند که در هنگام اجرای آزمایش بل، انتخابهای تصادفی مضحکی – انتخاب دنبالهای از ارقام جفتی از نسخه دیجیتالی شده فیلم بازگشت به آینده – صورت گرفتهاند تا اندازهگیری بر پایه آنها انجام شود. از آنجا که ابرتعینگرایی آزمایش بل را از طریق همبستگی میان متغیرهای پنهانی در ذرات کوانتومی و تنظیمات اندازهگیریها توضیح میدهد، میتوان مجموعه رخدادها و انتخابهای صورت گرفته در فیلم را همبسته با رخدادهایی در فیزیک دانست که میتوان آزمایش را بر روی آنها انجام داد.
Wiseman میگوید: ” مطابق با ابرتعینگرایی، تفسیری که میتوان برای همبستگیهای بل داشت، بدین صورت است: غیرممکن است بتوان عالمی داشت که متغیرهای پنهانی در فوتونهای آزمایشگاهی یکسان باشند. با اینحال لبخندی که Michael J.Fox در یکی از سکانسهای فیلم داشت، در حدود یک میلیمتر عریضتر است”. او ادامه داد: این مسئله، عجیبترین تنظیم ظریفی است که میتوان متصور شد. یک عالم به غایت پیچیده با شرایط اولیه تنظیم شده غیرقابل تصور.
از سویی دیگر پالمر این بحث را رد میکند و میگوید: مطمئنا چنین نیست که بتوان گفت در پس پرده نظریه ابرتعینگرایی توطئههایی وجود دارد. افراد تنظیم دقیق را به کار گرفتهاند زیرا از روش ریاضیاتی اشتباهی استفاده میکنند. فیزیکدانان فرض میکنند که رخدادهای پایهای در عالم به صورت خطی متحول میشوند، اما دیگر افراد عقیده دارند که رفتارهای آشوبناکی نیز وجود دارد. در این صورت معادلات خطی بدست آمده پاسخ مورد انتظار را نمیدهند.
در هر صورت، انتخاب فیلم بازگشت به آینده عجیب است. برطبق نظر Huw Price، فیلسوفی در دانشگاه کیمبریج، علیت معکوس در زمان تنها موضوعی است که میتواند ابرتعینگرایی را برای ما خوشایند سازد. او عقیده دارد که ابرتعینگرایی تنها زمانی کارآیی دارد که عالم بلوکی را نمایی از نظریه نسبت خاص اینشتین بدانیم که گذشته، حال و آینده همگی بر روی یک شبکه چهار بعدی به نام فضا-زمان همزیستی دارند.
در این تصویر، زمان در هیچ جهت خاصی پیشروی نمیکند. به همین دلیل بردار زمان یک مولفه پایهای در نسبیت و یا نظریه کوانتومی نیست. به همین علت، تغییر تنظیمات یک آشکارساز با هدف تعیین کردن ویژگیهای دو ذره درهمتنیده کوانتومی میتواند بر ویژگیهای دو ذره که در زمانهای پیشین بدست آمدهاند، اثر بگذارد. به گفته Price، تنظیماتی که انجام میدهیم به صورتی بر روی ذره اثر میگذارد که تا لحظه اولیه شکلگیری این ذره در یک فرآیند تشکیل دو ذرهای، از این تنظیمات اثر میپذیرند.
او عقیده دارد که چنین دیدگاهی دو مزیت دارد: ابتدا اینکه، در این دیدگاه نیاز نیست عالم از یک شرایط اولیه تنظیم شده دقیق شروع شده باشد. دوم اینکه، آزادی عمل و اختیار انسان مطابق با این دیدگاه زیر سوال نمیرود. Emily Adlam، فیلسوفی با وابستگی به جامعه فیزیک که به صورت مستقل به انجام تحقیقات میپردازد، اعلام کرد به این ایده علاقه دارد و گفت: رویکردی که قوانین طبیعت به صورت همزمان بر تاریخچه اعمال میشوند، دلیلی برای نگرانی ندارد.
اما Wiseman هنوز متقاعد نشده است. او میگوید که همه چیز مبهم است. مردم از نوعی مقابله به مثل صحبت میکنند که میتواند مشکلات 100 ساله ما با نظریه کوانتوم را حل کند. اما هیچکس نتوانسته ایدهای را به روی کار آورد که بتواند با نظریه نسبیت اینشتین نیز همخوانی داشته باشد.
نکته این مسئله چیست؟ James Ladyman، فیلسوفی از دانشگاه Bristol در انگلستان گفته است:
دلیلی نمیبینم که بخواهیم برای رد نتایج آزمایش بل تلاش کنیم. اگر حضور پدیدههای غیرموضعی همانند درهمتنیدگی را در عالم بپذیریم، حتی با وجود اینکه باورهای متافیزیکی ما را تحت تاثیر قرار میدهند، اما باز هم مشکلی آنچنان جدی پیش نمیآید.
طرفداران ابرتعینگرایی گمان میکنند که این ایده جای کار بسیاری دارد. برای شروع، به گفته هسنفلدر این ایده میتواند درهای جدیدی بر روی تکنولوژی باز کند. محدودیتهایی که ما در زمینه اندازهگیریها داریم، ناشی از حضور اغتشاشاتی (نویز) است که از فرآیندهای تصادفیِ نظریه کوانتوم ناشی میشوند. اگر رخدادهای تصادفی ایجاد شده، نتیجه فرآیندهای قابل کنترلی باشند، آنگاه شاید بتوان مشکل این دسته اغتشاشات را نادیده گرفت. گمان میکنم که مسئله اغتشاشات مسئلهای اصلی در محاسبات کوانتومی است که باید مورد بررسی قرار بگیرد.
برای پالمر، ترکیب نظریههای نسبیت و کوانتوم که منجر به نظریه گرانش کوانتومی میشود، خوشایندتر است. امروزه دانشمندان نسبیت عام را اصلاح میکنند و نظریه کوانتومی را در این اصلاحات نادیده میگیرند. اما پالمر عقیده دارد که ابرتعینگرایی چنین کاری را صحیح نمیداند. او میگوید: باید در محاسبات خود توجه بیشتری به نظریه کوانتوم داشته باشیم، تا نسبیت عام.
با اینحال، هیچ توافقی بر سر این موضوع وجود ندارد. از سویی دیگر سرعت پیشرفت در این زمینه بسیار آهسته است زیرا تعداد افرادی که در این زمینه مطالعه میکنند، بسیار کم هستند. با این وجود، دلایلی که مطرح میکنند، ارزش تلاش برای رسیدن به پاسخ سوالات را دارد. Adlam میگوید: من به شخصه ابرتعینگرایی را نظریه مورد علاقه خود نمیدانم، اما بدین صورت نیست که صرف وقت و مطالعه در زمینه آن، بیهوده باشد. بلکه عقیده دارم باید تلاشهای بیشتری برای فهم این نظریه انجام شود.